نی‌ نی سایت

لحظه درد زایمان طبیعی: مروری بر 21 تجربه از نی نی سایت




لحظه درد زایمان طبیعی: خلاصه تجربیات نی نی سایت – 21 مورد

  • “دردش مثل درد پریودی خیلی شدید بود که هی بیشتر و بیشتر میشد. “
  • عکس مربوط به مطالب آموزشی که نکته‌ها، تکنیک‌ها، ترفندها و تجربه ها را ارائه می کند

  • “لحظه آخر حس کردم دارم از کمر نصف میشم. “
  • “فقط یه چیزی میتونم بگم، انگار همه استخون‌های بدنت دارن خورد میشن. “
  • “دردش غیرقابل وصف بود، یه درد مبهم و عمیق که تمام وجودمو گرفته بود. “
  • “فقط دوست داشتم تموم بشه، دیگه مهم نبود چی میشه. “
  • “صدای جیغ خودم رو نمی‌شنیدم، انگار یه نفر دیگه داشت جیغ می‌کشید. “
  • “بین دردها یه لحظه هایی حس میکردم دارم خواب میبینم. “
  • “با هر انقباض، حس میکردم دارم به مرگ نزدیک میشم. “
  • “ولی بعدش که بچه رو گذاشتن رو سینه‌ام، همه اون دردها یادم رفت. “
  • “بهترین مسکن دنیا، دیدن چهره بچه‌ام بود. “
  • “تنها چیزی که کمکم کرد، نفس‌های عمیق و تمرکز روی تنفسم بود. “
  • “همسرم خیلی کمکم کرد، حضورش برام قوت قلب بود. “
  • “از ماما و دکترم خیلی ممنونم، خیلی صبورانه باهام برخورد کردن. “
  • “اپی‌دورال خیلی کمکم کرد، درد رو خیلی کمتر کرد. “
  • “با اینکه درد داشت، ولی احساس قدرت میکردم. “
  • “احساس میکردم دارم یه کار خیلی بزرگ و مهم انجام میدم. “
  • “بعد از زایمان، احساس میکردم قوی‌ترین زن دنیا هستم. “
  • “حتی الان هم وقتی یادش میفتم، بدنم مورمور میشه. “
  • “یه تجربه فراموش نشدنی و خاص بود. “
  • “ارزشش رو داشت، دیدن روی ماه بچه‌ام ارزش همه دردها رو داشت. “
  • “هرگز اون لحظه رو فراموش نمیکنم. “

به امید زایمانی آسان و بی‌خطر برای تمام مادران باردار.






۲۱ تجربه از لحظه درد زایمان طبیعی در نی نی سایت

۲۱ تجربه از لحظه درد زایمان طبیعی در نی نی سایت

تجربه 1: انقباض‌های نامنظم و ترس

اولش فکر کردم دل درده، ولی بعد فهمیدم انقباضه. خیلی نامنظم بود و اصلا نمی‌دونستم کی باید برم بیمارستان. ترسیده بودم و همش به نی‌نی سایت سر می‌زدم. از استرس زیاد حتی نمی‌تونستم درست نفس بکشم. شوهرم مدام سعی می‌کرد آرومم کنه، ولی خب خیلی سخت بود. وقتی فهمیدم واقعیه، انگار یه سطل آب یخ روم ریختن. یهو همه چی جدی شد. هر انقباض یه سوال جدید تو ذهنم ایجاد می‌کرد. “الان چیکار کنم؟”، “دردش بیشتر میشه؟”، “کی تموم میشه؟”ولی خب، می‌دونستم تهش یه فرشته کوچولو بغل می‌کنم، همین بهم امید می‌داد. تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به خودم یادآوری کنم قوی هستم.

تجربه 2: کمر درد شدید و فشار

من کمر درد خیلی بدی داشتم، انگار یه وزنه سنگین به کمرم آویزون کرده بودن. علاوه بر اون، یه فشار خیلی زیاد رو لگنم حس می‌کردم. هر لحظه حس می‌کردم بچه‌ام داره میاد بیرون. نمی‌تونستم راه برم، بشینم، یا حتی دراز بکشم. تنها پوزیشنی که یکم برام قابل تحمل بود، چهار دست و پا بود. مامای همراهم ماساژ کمر انجام می‌داد، ولی تاثیرش موقتی بود. از شدت درد، ناخودآگاه جیغ می‌زدم. خودم خجالت می‌کشیدم، ولی دست خودم نبود. فقط دعا می‌کردم زودتر تموم بشه. به‌خاطر کمردرد، اپیدورال خواستم و خیلی راضی بودم.

تجربه 3: نفس‌های عمیق و تمرکز

من از قبل کلاس‌های آمادگی زایمان رفته بودم و سعی می‌کردم از تکنیک‌های تنفسی استفاده کنم. هر بار که انقباض شروع می‌شد، نفس عمیق می‌کشیدم و به خودم می‌گفتم “آروم باش، این فقط یه انقباضه”. تمرکز کردن روی نفس‌هام خیلی بهم کمک کرد که دردم رو کنترل کنم. تصور می‌کردم که دارم یه کوه رو فتح می‌کنم و هر انقباض یه قدم به سمت قله است. شوهرم هم باهام همراهی می‌کرد و مدام تشویقم می‌کرد. البته اعتراف می‌کنم که بعضی وقتا کنترل از دستم خارج می‌شد، ولی سعی می‌کردم دوباره به حالت اول برگردم. تنفس عمیق واقعا معجزه می‌کنه!

تجربه 4: سکوت و آرامش

برخلاف خیلی از مامانا، من سعی کردم ساکت باشم و جیغ نزنم. یه گوشه نشستم و چشم‌هام رو بستم و فقط روی انقباض‌هام تمرکز کردم. تصور می‌کردم که دارم انرژی انقباض رو به سمت پایین هدایت می‌کنم، به سمت رحم و خروج بچه. سکوت بهم کمک کرد که ذهنم آروم بمونه و ترسی نداشته باشم. البته که درد بود، ولی سعی کردم باهاش نجنگم، بلکه باهاش همراه بشم. بعد از زایمان، پرستارا بهم گفتن که خیلی خوب درد رو تحمل کردم. شاید سکوت و آرامش، بهترین مسکن برای من بود.

تجربه 5: ماما همراه و حمایت

داشتن ماما همراه، بهترین تصمیمی بود که گرفتم. مامای همراهم از لحظه اول کنارم بود و بهم قوت قلب می‌داد. ماساژ کمر، کمپرس گرم، دادن آبمیوه، همه کار می‌کرد که دردم کمتر بشه. از همه مهم‌تر، بهم اعتماد به نفس می‌داد و می‌گفت که می‌تونم از پسش بربیام. حضورش باعث شد که احساس امنیت بیشتری داشته باشم و کمتر بترسم. واقعا نمی‌دونم بدون اون چیکار می‌کردم. به همه مامانا توصیه می‌کنم که حتما ماما همراه بگیرن.

تجربه 6: حس دفع و آمادگی برای زور زدن

یه لحظه حس کردم که دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. یه حس دفع خیلی شدید داشتم. انگار یه چیزی داشت از بدنم بیرون می‌اومد. به ماما گفتم و اون معاینه کرد و گفت که وقت زور زدنه. ترس و درد با هم قاطی شده بود. نمی‌دونستم باید چیکار کنم. ولی ماما بهم گفت که فقط باید با تمام وجود زور بزنم و بچه‌ام رو به دنیا بیارم. اون لحظه فقط به این فکر می‌کردم که زودتر این درد تموم بشه و بچه‌ام رو بغل کنم. زور زدن خیلی سخت بود، ولی وقتی سر بچه رو دیدم، یه انرژی مضاعف گرفتم.

تجربه 7: اشک شوق و دیدار با نوزاد

وقتی بچه‌ام به دنیا اومد، یهو همه دردها یادم رفت. یه حس عجیبی بود، انگار دنیا رو بهم دادن. اشک شوق از چشم‌هام سرازیر شد. نمی‌تونستم باور کنم که بالاخره تموم شد. بچه‌ام رو گذاشتن رو سینه‌ام. گرم بود و بوی خوبی می‌داد. اون لحظه فهمیدم که همه این دردها ارزشش رو داشت. هیچ حسی تو دنیا قشنگ‌تر از دیدن روی ماه نوزاد نیست. به همه مامانای منتظر، این لحظه قشنگ رو آرزو می‌کنم.

تجربه 8: بهره‌گیری از توپ زایمان

توپ زایمان خیلی به من کمک کرد. روی توپ می نشستم و حرکات دورانی انجام می دادم. این کار باعث می شد فشار از روی کمرم برداشته بشه و درد کمتری حس کنم. توپ زایمان به باز شدن دهانه رحم هم کمک می کنه. ماما می گفت حرکات روی توپ باعث میشه بچه راحت تر پایین بیاد. البته اولش یکم سخت بود و تعادل نداشتم، ولی کم کم یاد گرفتم و خیلی ازش استفاده کردم. توصیه می کنم حتما یه توپ زایمان تهیه کنید و از قبل تمرین کنید باهاش. واقعا تاثیر زیادی تو روند زایمان داره. حتما از همسرتون بخواین که کمکتون کنه روی توپ راحت تر باشین. بهترین پوزیشن برای من حالت نیمه نشسته روی توپ بود.

تجربه 9: دوش آب گرم

دوش آب گرم هم خیلی خوب بود. آب گرم باعث می شد عضلاتم ریلکس بشن و دردم کمتر بشه. زیر دوش می ایستادم و آب رو روی کمرم می گرفتم. حس خیلی خوبی داشت. ماما همراهم هم مدام آب رو تنظیم می کرد که نه خیلی داغ باشه و نه خیلی سرد. البته نباید زیاد طولانی زیر دوش بمونید، چون ممکنه ضعف کنید. به نظرم هر وقت دردت زیاد شد، یه دوش آب گرم می تونه خیلی کمک کنه. فقط حواستون باشه که لیز نخورید. حتما از کسی بخواین که تو حموم مراقبتون باشه.

تجربه 10: خوردن خرما و انرژی

خرما خیلی بهم انرژی داد. ماما بهم گفته بود که خرما قند طبیعی داره و برای زایمان خیلی خوبه. هر وقت حس می کردم انرژی ندارم، یه دونه خرما می خوردم. خیلی زود حالم بهتر می شد. البته نباید زیاد از حد خرما بخورید، چون ممکنه باعث افزایش قند خون بشه. به نظرم خوردن خرما یه راه طبیعی و سالم برای تامین انرژی تو زایمانه. حتما یه مقدار خرما همراهتون به بیمارستان ببرید.

تجربه 11: احساس خستگی و ناامیدی

یه جایی از زایمان، خیلی خسته شدم و حس کردم دیگه نمی تونم ادامه بدم. درد خیلی زیاد بود و هیچ امیدی نداشتم. گریه می کردم و به ماما می گفتم که می خوام سزارین بشم. ولی ماما خیلی آرومم کرد و گفت که دارم خوب پیش می رم و نباید ناامید بشم. شوهرم هم کنارم بود و دستم رو گرفته بود و بهم قوت قلب می داد. اون لحظه فهمیدم که باید قوی باشم و برای بچم بجنگم. ناامیدی یه حس طبیعیه تو زایمان، ولی نباید اجازه بدین که کنترلتون کنه. به خودتون یادآوری کنین که دارین یه کار فوق العاده انجام میدین.

تجربه 12: بهره‌گیری از روغن ماساژ

ماساژ با روغن های معطر خیلی بهم کمک کرد. ماما همراهم با روغن اسطوخودوس کمرم رو ماساژ می داد. بوی روغن خیلی آرامش بخش بود و باعث می شد دردم کمتر بشه. ماساژ باعث می شد عضلاتم ریلکس بشن و جریان خون بهتر بشه. البته قبل از بهره‌گیری از روغن، مطمئن بشین که بهش حساسیت ندارین. به نظرم ماساژ با روغن یه راه خیلی خوب برای کاهش درد و ایجاد آرامش تو زایمانه. روغن های دیگه مثل بابونه هم خوب هستن. حتما از قبل با مامای همراهتون در مورد نوع روغن مشورت کنین.

تجربه 13: درخواست کمک از خدا

تو سخت ترین لحظات زایمان، فقط از خدا کمک می خواستم. دعا می کردم و ازش می خواستم که بهم صبر و قدرت بده. اعتقاد داشتم که خدا کنارمه و کمکم می کنه. دعا کردن خیلی بهم آرامش می داد و باعث می شد احساس تنهایی نکنم. به نظرم تو زایمان، ایمان خیلی مهمه. حتما توکلتون به خدا باشه و ازش بخواین که کمکتون کنه. یاد خدا باعث میشه آروم باشین و استرس نداشته باشین. این آرامش به روند زایمان خیلی کمک میکنه.

تجربه 14: صداهای عجیب و غریب بدن

تو زایمان، یه سری صداهای عجیب و غریب از بدنم می شنیدم که تا حالا نشنیده بودم. صدای ناله، جیغ، و حتی صدای روده هام. خیلی عجیب بود. اولش خجالت می کشیدم، ولی بعد فهمیدم که همه مامانا این صداها رو دارن. زایمان یه پروسه طبیعیه و بدن یه سری واکنش های طبیعی نشون میده. به نظرم نباید از این صداها خجالت بکشید. همه میدونن که دارین یه کار سخت انجام میدین. فقط تمرکز کنین روی زایمان و به صداها توجه نکنین.

تجربه 15: فراموش کردن درد بعد از زایمان

باورم نمیشد ولی به محض اینکه بچم به دنیا اومد همه دردا یادم رفت. انگار نه انگار که تا چند دقیقه قبل داشتم از درد می مردم. یه حس عجیبی بود. یه حس سبکی، رهایی، و خوشحالی. وقتی بچم رو بغل کردم، دیگه هیچ دردی حس نکردم. معجزه زایمان واقعا باورنکردنیه. به همه مامانا میگم که بدونین همه این دردا بالاخره تموم میشه و یه حس خیلی قشنگ جاش رو می گیره. این حس رو با هیچ چیز دیگه ای تو دنیا نمیشه مقایسه کرد. فقط به لحظه دیدار با بچتون فکر کنین.

تجربه 16: پاره شدن کیسه آب

یه دفعه حس کردم یه چیزی بین پاهام خیس شد. اولش فکر کردم ادراره ولی بعد فهمیدم کیسه آبم پاره شده. یهو استرس گرفتم و نمی دونستم چیکار کنم. سریع به بیمارستان زنگ زدم. ماما گفت آروم باشم و وسایلم رو جمع کنم و برم بیمارستان. پاره شدن کیسه آب یه نشونه مهمه که باید جدی گرفته بشه. به نظرم اگه کیسه آبتون پاره شد، سریع به بیمارستان مراجعه کنین. حواستون باشه که رنگ و بوی مایع رو به ماما اطلاع بدین. این اطلاعات به ماما کمک میکنه تصمیمات بهتری بگیره.

تجربه 17: آمپول فشار و تسریع زایمان

بعد از چند ساعت که درد داشتم و دهانه رحمم باز نشده بود، ماما تصمیم گرفت بهم آمپول فشار بزنه. آمپول فشار باعث شد انقباضاتم قوی تر و منظم تر بشن. درد خیلی بیشتر شد. ولی به جاش دهانه رحمم زودتر باز شد و زایمانم سریع تر پیش رفت. آمپول فشار یه تیغ دو لبه است. هم می تونه کمک کنه و هم می تونه درد رو بیشتر کنه. به نظرم قبل از زدن آمپول فشار، با مامای خودتون مشورت کنین.

تجربه 18: اپیدورال و کاهش درد

درد زایمان اونقدر زیاد بود که دیگه نمی تونستم تحمل کنم. از ماما خواستم برام اپیدورال بزنه. زدن اپیدورال یکم درد داشت، ولی بعدش یه حس آرامش عجیبی بهم دست داد. دیگه دردی حس نمی کردم و می تونستم استراحت کنم. اپیدورال یه نعمت بزرگه برای کسایی که نمی تونن درد زایمان رو تحمل کنن. البته اپیدورال هم یه سری عوارض داره که باید از قبل در موردش تحقیق کنین. تصمیم گیری در مورد اپیدورال یه تصمیم شخصیه. حتما با پزشکتون مشورت کنین.

تجربه 19: احساس شرم و خجالت

تو زایمان، یه سری احساسات شرم و خجالت هم داشتم. مثلا خجالت می کشیدم که لخت شدم یا اینکه صداهای عجیب و غریب از بدنم میاد. ولی بعد فهمیدم که این احساسات طبیعیه و همه مامانا این حس رو دارن. زایمان یه پروسه خیلی صمیمیه و هیچ جای خجالت نداره. به نظرم باید این احساسات رو کنار بذارین و فقط به فکر بچتون باشین. همه کسایی که اونجا هستن، دارن بهتون کمک می کنن. هیچ دلیلی برای خجالت کشیدن وجود نداره. شما دارین یه کار فوق العاده انجام میدین.

تجربه 20: اهمیت تنفس صحیح

تو زایمان، تنفس صحیح خیلی مهمه. نفس های عمیق و منظم می تونه به کاهش درد و پیشرفت زایمان کمک کنه. من از قبل کلاس های آمادگی زایمان رفته بودم و تمرین های تنفسی رو یاد گرفته بودم. تو زایمان هم سعی می کردم از همون تکنیک ها استفاده کنم. خیلی بهم کمک کرد. به نظرم حتما قبل از زایمان، تکنیک های تنفسی رو یاد بگیرین. این تکنیک ها می تونه بهتون کمک کنه تا درد زایمان رو بهتر تحمل کنین. حتما با همسرتون هم تمرین کنین. اینجوری اون هم میتونه بهتون کمک کنه.

تجربه 21: حس غرور و قدرت

بعد از زایمان، یه حس غرور و قدرت عجیبی داشتم. حس می کردم یه کار خیلی بزرگ انجام دادم. تونسته بودم درد زایمان رو تحمل کنم و یه بچه سالم به دنیا بیارم. به خودم افتخار می کردم و حس می کردم یه مامان قوی هستم. زایمان یه تجربه خیلی قدرتمنده که می تونه زن رو قوی تر کنه. به همه مامانا میگم که به خودتون افتخار کنین. شما فوق العاده اید. شما یه معجزه آفریدین.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا